درونم پنهان شده اند مثل انگوری درون انگور دیگر دراین زمستان سخت و برفی بوران و یخبندان امانم رابریده من گربه چرت های طولانی کنار شومینه ام که با چق چق جرقه های آتش نیز پلکم نمی‌پرد من طاقت خیابانی زاییدن را ندارم شک ندارم سرزا خواهم رفت زاییدن درجوی های خشک آب کار من نیست حتماً سرزا خواهم رفت بعد باریدن چند قطره باران شبانه نمی‌توانم با شکم پاره و بند ناف هایی که به دست وپایم پیچیده بدن نیمه جان و شناور بچه گربه هارا ازلای برگهای خشک بیرون بکشم درآن تاریکی سرزا ,سرزا خواهم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شعرهای عاشقانه | عاشقانه ها آشپزباشی Hadlee0h Zuhause راهنمای جامع هتل گردی در ایران فلزیاب | طلایاب | معدن یاب | گنج یاب | زیرخاکی | عتیقه فروشگاه گیوه کرد کارگاه شاهنامه خوانی آنلاین دوستی فان |دوستی ها | دوستیها | دانلود فیلم و اهنگ جدید روی خط تاریخ کد بانو